top of page

مشتاق علیشاه

شیهه‌های شاهانه‌ی شلاق-شقه‌شده‌یِ "مشتاق"، شُره می‌کند در شالوده‌ی شبِ لاشعورِ ما شیطانیان، "اوتار" هر بار که سلانه سلانه سکوت را به ساطورِ صوتْ می سایدْ صبور.

 

"چهارمی. نه، یعنی سومی. از بالا بشمار برو پایین. یک. دو. سه. همین سومی. که دوتاست در حقیقت، می بینی؟ آره خیلی نزدیکن. در حقیقت دومی از این دوتا، که سیم چهارمه ولی بهش میگن سیم سوم. چون که با سومی تقریبن یک سیمن. با هم  می زننشون. بزن یک بار . ….......... . بهشون میگن "سیمِ بم". این سیم سیمیه که "مشتاق علی شاه" اضافه کرده. "اوتار" هم گفتن. "سیمِ مشتاق". میدونستن؟ بچه ای؟ از"فارابی" تا "صبا" می دونستن. نمی دونم. یا کونشو نداشتن، یا جیگرشو. خدا اون روزو نیاره. یه سیم به این سیستم اضافه شه؟"

 

مشتاق علیشاه، (وفات: ۱۲۰۶ هـ. ق): نامش میرزا محمد تربتی و به مشتاق علیشاه ملقب بود. او از چهره‌های سرشناس عرفان و شعر ادب و هنر به شمار می‌رود. مشتاق سیم چهارمی را به سه تار افزود. و سیم چهارم سه تار از یادگارهای اوست. مشتاق در سال ‪ ۱۲۰۶هجری قمری به جرم آنکه قرآن را با نوای سه‌تار می‌خواند، سنگسار شد و بدن او را در کنار مقبره میرزا حسین خان دفن کردند که اینک این مزار در میدان مشتاقیه کرمان، معروف به گنبد مشتاقیه زیارتگاه اهل عرفان است.

 

پاراگراف بالا را در تاریخ بیست و پنج سپتامبر دو هزار و سیزده از ویکی پیدیای فارسی کپی پیست کردم. صفحه ی "تاریخچهٔ ویرایش‌ها" می گوید که کاربرهای زیر با هم این چند خط را از دسامبر ۲۰۰۸ تا ژانویه ی ۲۰۱۳ نوشته اند:

 

A.LAVASANI

تفکر

AliBot

Ebrambot

Tanhabot

Nima.m1

کایروس

 

نیما دات اِم وان، که خود را، در صفحه‌ی متصل به اسمش، "دانشجوی دکترای مهندسی" معرفی می کند، از همه فعال تر بوده است.

 

"مشتاق علیشاه" را در تارنمای کتابخانه‌ی ملی ایران جستجو می‌کنم. نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. کتابی. یا حتا مقاله‌ای. منابع آن‌لاین سینما و تأتر ایران هم. اثر دراماتیکِ خبرسازی یافت نمی‌شود. در جستجوی اینکه آیا "مشتاق علی شاه" در پرده‌ی نقاشی شاخصی  تصویر شده است، با بیژن طهماسب، استاد تاریخ هنر فلات ایران در دانشگاه تهران تماس گرفتم. استاد طهماسب سال‌هاست که محقق پرتره‌های چهره‌های برجسته‌ی ایران است. در ایمیل‌اش اعلام بی‌خبری می‌کند. تعداد نتایج جستجو برای واژه‌ی "مشتاق" در سایت کتابخانه‌ی دانشگاه تهران "صفر" است. دانشنامه‌ی ایرانیکا هم مدخلی تحت عنوان "مشتاق" ندارد. کتابخانه‌ی دانشگاه تورنتو را هم به دنبال منبعی انگلیسی چک می کنم. خبری نیست. این بی توجهی از جانب محققین دنیای غرب جای تعجب دارد. جستجوی واژه ی Avicenna در سایت کتابخانه‌ی دانشگاه مذکور (در ۱۲ اکتبر ۲۰۱۳) ۷۲۶۸ مقاله را نمایان می کند و ۵۰۶ کتاب را. و جستجوی Rumi در همان جا ۲۲۳۵۹ مقاله و ۸۶۴ کتاب.

 

ای کتاب‌خانه‌های جهان

طوطیان نیاکان من،  

توتیای چشمتان.

حلقومتان پر از آوای ذوقشان.

سایه ی حروف ما بالای سر انگشتانتان.

دستانتان پر کِلک.

بنویسیدمان،

بد خط،  

کابوسناک و تحریف‌آگین،

هنگام که ما در قیلوله‌هایی طویل،

به دنبال قلوه سنگ می‌گردیم.

 

شرح حال مشتاق در "سرگذشت موسیقی ایران" اثر روح الله خالقی و کتاب "مردان موسیقی سنتی و نوین ایران" به نویسندگی حبیب الله نصیری، مورد التفات این نویسندگان قرار نگرفته است. به "سیم مشتاق" اما اشاره می شود. خالقی می نویسد:

 

مشهور چنان است كه تا قبل از مشتاق عليشاه ساز سه تار دارای  سه سيم بوده و سيم چهارم را مشتاق عليشاه كه خود آوازی دلنشين داشته و سه تاررا به كمال می ‌نواخته است به اين ساز اضافه نموده ـ اين سيم اصطلاحاً در ميان نوازندگان سه تار، سيم مشتاق ناميده می‌شود. (خالقي1381 :128)

 

مشتاق اما بسیار هم تنها نیست.هنوز هم گوگل فارسیِ "مشتاق علیشاه" (در گیومه)، ۴۸۹۰ (در تاریخ ۱۲/۱۰/۲۰۱۳)  نتیجه به بار می آورد. سایتی به نام "سایت رامین جزایری" در صفحه ای به نشانیِ http://www.raminjazayeri.com/ReadNews.aspx?NewsId=296

 

منابع زیر را در شرح احوال مشتاق معرفی می کند:

 

طرايق الحقايق، معصوم عليشاه شيرازي، سنايي، تهران، بدون تاريخ

غرايب، ميرزا محمدحسين "رونق عليشاه كرماني" ، خانقاه نعمت اللهي، تهران،1352

ديوان مشتاقيه، ميرزا محمد تقي"مظفرعليشاه"، خانقاه نعمت اللهي، تهران،1347

 

با قدری گوگل‌گردی با حوصله، می‌توان حتا متونی را جست که داستان سنگسار "مشتاق" را با جزییات قابل تأمل بیان می کنند. به عنوان مثال، روایات زیر به صورت مکرر، در نشانی‌های اینترنتی متفاوت ارائه شده است.

 

مشتاق علیشاه که نام اصلی‌اش میرزا محمد تربتی است، جوانی خوش سیما و برازنده و از مریدان شاه نعمت الله ولی بود که از اصفهان به کرمان کوچ کرد و در این شهر ساکن شد. او هنرمندی شوریده بود که هم شعر می‌سرود و هم سه تار را به مهارت می نواخت، و اصلاً نام او با نام سه تار عجین است چرا که وی یک سیم به سیم‌های سه تار افزوده که به نام وی، «سیم مشتاق» نامیده می شود. می‌گویند این درویش هنرمند روزها روی پله‌های مسجد جامع کرمان می‌نشست و آیات قرآن را به همراه صوت مؤثر سه تار، از بُن جان تلاوت می‌کرد و از این رو پس از مدتی مریدانی بسیار یافت که پرآوازه‌ترین آن‌ها ملا محمد تقی کرمانی، معروف به « مظفر علیشاه» بود. و این ملا محمد تقی کسی بود که ابتدا، در مخالفت با دراویش تعصب می‌ورزید، هرگز با آنان نمی‌نشست و حتا دیگران را هم از نشست و برخاست با آنان منع می کرد، اما به ناگهان از مریدان مشتاق شد و داستان آن از این قرار است که می گویند روزی یکی از بازاریان کرمان که روضه خوانیِ سالانه داشت، علمای شهر را به روضه فراخوانده بود و علما همه در رده‌ای خاص نشسته بودند و ملا محمد تقی هم در میان آنان بود. در این هنگام مشتاق علیشاه بی خبر وارد شد و در زاویه‌ای مقابل او نشست. هنگامی که سفره گستردند ملا محمد تقی دست به سفره دراز نکرد و به پیروی از او، دیگر علما هم دست نزدند. صاحب مجلس که مردی متدین بود، ناراحت شد و سبب را پرسید و در ضمن اشاره کرد که تمام مخارج سفره از کسب حلال به دست آمده و ذره ای ناحق در آن نیست. ملامحمد تقی ضمن تأیید گفته ی میزبان، به مشتاق علیشاه اشاره کرد و گفت:«قرار نبود که درویش بر سر این سفره باشد و اکنون می بینیم که هست!» مشتاق علیشاه با شنیدن این سخن نگاه نافذ و معنی داری به ملا محمد تقی انداخت و گفت: « حاجی، اگر سفره‌ی مولاست که درویش و غیر درویش ندارد!» پس آنگاه برخاسته، مجلس را ترک نمود. او رفت اما تأثیر آن نگاه در ملا محمد تقی به ژرفا باقی ماند، آنگونه که وی عبای خود را برداشت و در پی مشتاق روانه شد و در اول کوچه‌ی «ماهانی» او را دید که بر سر گوری نشسته و سر در خویش فرو برده است. هرچه اصرار ورزید، درویش باز نگشت، اما از آن لحظه به بعد ملا محمد تقی دگرگون شد، شیدا و شیفته شد،دیوانه‌ی عشق شد، تغییر مسلک داد، به راه عرفان افتاد، نام خود را به «مظفر علیشاه» گردانید و حتا دیوان شعر خود را نیز به نام مرشد خود « دیوان مشتاق» نامید. اما از آن طرف هر چند که پیروان مشتاق رو به افزونی می گذاشتند، بر تعداد دشمنان او هم که در صدد قتلش بودند، اضافه می شد که در صدر آنان ملا عبدالله نامی بود که مجتهد شهر بود و از همه گردنکش‌تر و خونی‌تر می نمود و هر دم درپی بهانه می گشت تا اینکه روز بیست و هفتم ماه رمضان ۱۲۰۶شمسی، هنگامی که بر منبر بود، مشتاق علیشاه وارد شد و در گوشه ای به عبادت مشغول گشت. ملا عبدالله چون شنیده بود که وی قرآن را با نوای سه تار تلاوت می کند، از همان بالای منبر حکم به سنگسارکردن و قتل مشتاق علیشاه داد و خود پیش افتاد. درویش را گرفتند و در مکانی که امروز شبستان مسجد جامع است، اما آن روز تلی بود به نام «تل خر فروشان» در گودال افکندند و به سنگ زدن پرداختند. یکی از مریدان مشتاق به نام جعفر خود را به روی او انداخت تا در امانش بدارد، اما به او نیز رحم نکردند و او هم کشته شد و ملا محمد تقی (مظفر علیشاه) زمانی رسید که کار از کار گذشته بود ...، پس هنگامی که آن صحنه‌ی ناگوار را دید گفت:« یک شهر، خون بهای مشتاق است.»  بعد از مرگ مشتاق، ملا عبدالله که بانی مرگ او بود به «ملا عبدالله سگو» معروف شد، چون هنگام مرگ زمانی که دید لب های مشتاق علیشاه هنوز تکان میخورد و « یاهو» می گوید، به او نزدیک شد و با لهجه‌ی کرمانی گفت: « سگو هنوزهم یاهو میگویی؟» وعجیب اینکه این لقب از آن به بعد بر وی او و اقوامش ماند و مردم آنها را خاندان «عبد الله سگو» می نامیدند. مدفن مشتاق علیشاه که از خلوص و صفای خاصی بهره دارد، در کرمان به «مشتاقیه» معروف و زیارتگاه رندان جهان است.

 

نه شیرین نشاط،

نه تناولی،  

نتنیده‌اند شهدِ مشتاقیِ این قرآنغزلتار ر ا

در پرده‌هایی از نستعلیق وحرف و آیه و تار صوتی و فتو ا

در بقچه‌های  بته‌جقه ای هنر،  

در تالارهای زرین چند ملیتی.

 

جمعی از منتقدین اشاره کرده اند که فیلم "آتش سبز" (۱۳۸۶) ساخته‌ی  محمدرضا اصلانی از مصائب مشتاق وام گرفته است. ماهورسیدی در کتابش سرگذشت مردان و زنان موسیقی ایران (۱۳۹۰) شرح عریانی از زندگی کوتاه‌شده‌ی مشتاق می‌دهد. حجت السلام کردستانی اخیرن در قم کتابی منتشر کرده است از تاریخ خواندن قرآن در الحان موسیقی ایرانی که همراه با یک سی دی فروخته می‌شود با مثال‌هایی از جمله قرآن خوانی طاهرزاده در "گنج سوخته" و "شمس خوانی" محسن نامجو. کتاب فوق، در همین تابستان، توسط انجمن قاریان آوانگارد، بنیاد ابداعات موسیقایی کلنل وزیری، و ژورنال آکادمیک سازوابسته به دپارتمان موسیقی دانشگاه آزاد، پرده برداری و تقدیر شد.

 

در تابستان ۱۳۹۰، در کنفراس بین المللی "موسیقی مقاومت از مشتاق تا هیچکس" در اصفهان، دکتر نیما فخیم گزارشی مبسوط داد از پروژه‌ی تحقیقاتی‌اش در باب تجربه‌های تاریخی مشترک موسیقی زیرزمینی. جلسه‌ی پوستری که در این کنفرانس در کنار سخنرانی دکتر فخیم برگزار شد نمایشگر ۶۵ پوستر توسط شاگردان دکتر فخیم بود. این پوسترها، که همگی توصیف زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی ظهور موسیقیدانان آلترناتیو را با جداول علمی تصویر می کردند، بر مبنای  مدل زیر بودند:

همه خطهای جدول هنرست

همه زیچ هنر جدول به جدول

دانی که بی‌ستاره نرفتست جدولی

راست شد قاعده‌ها همچو خطوط جدول

نتواند که کژ رود جدول

در جدول این خط قیاسی، می‌کوش به خویشتن‌شناسی

بر دو عالم خط‌ کشید این صفحه ‌گر جدول ‌کنید

 

در تاریخ ده جلدی قرآن در قالبهای دگرگونه به قلم آرش صوت، ابیات استفاده شده توسط مشتاق به هنگام نمایش‌های "قرآن‌سه تارانه‌اش" (آرش صوت، ۱۳۵۷، ج. ۶، ص.۲۱۵)، به صورت دقیق ثبت شده‌اند. سام نیوشان در ۱۳۸۵ در مقاله‌ای استفاده‌ی فعلِ "تلاوت" توسط آرش صوت را برای توضیح نغمه‌سرایی‌های مشتاق نقد کرده و واژه‌ی "تلاواز" را پیشنهاد می‌دهد. نیوشان معتقد است که "تلاواز" چالش ژانرهای "تلاوت" و "آواز" را توسط مشتاق روشن‌تر نشان می‌دهد. توصیه‌ی این واژه بارها و بارها توسط محققین کتابَت‌شناس استان‌های فارسی زبان که نگران کم‌تعدادی ژانرهای مطرح در حوزه‌های نوشته‌های علمی و خلاقه هستند تحسین شده است.


نغمه‌های موسقیایی مشتاق هم، به گاهِ تلاوازی، در کتاب مرجعِ قانونِ (canon) موسیقیِ فلات ایران، در جلد ۲۲، به چندین روایتِ بازسازی شده به گمان محققین مختلف، ثبت و ضبط شده اند.


خیال دنیای هنر نیز خالی از اراده‌ی معطوف به ستایش مشتاق نیست. در گپی غیر رسمی با پسر یکی از بزرگترین کارگردانان ایرانی در کافی‌شاپی در تورنتو به صورت اتفاقی خبردار شدم که پدر شهیرش در چند جمع خانوادگی از تمایلش به ساخت فیلمی بر مبنای زندگی مشتاق خبر داده است.


من هم از دلِ این نوشته روزی شعری خواهم ساخت در احوالات این تلاوازخوانِ سه تارْپرداز. هنگامی که این ستور را می نوشتم، گه گداری به آزمایش، تلاش‌هایی شاعرانه ساختم که مطبوع طبع نیامد. نزدیک ترین چیز به آنچه در ذهن داشتم قطعه ی کلاژ گونه‌ی "جدول" است که در چند پاراگراف بالاتر آمد. هر خط این قطعه را از یک شاعر کهن فارسی زبان به عاریت گرفتم. در این امر دو هدف را دنبال می‌کردم. اول این که، این فضا را به وجود بیاورم که شاعرانمان گویی همه مشتاق را می‌شناخته‌اند. دوم این که، محققین را در جستجوی نگارندگان آن ستور به چندین متن گرانقدر روانه کنم. این قطعه هم اما آن گونه که باید به در نیامد. به امید روزی که شعر مشتاقم سامان گیرد و در قانونِ شخصیت‌های فاخر کرمان در شعر فارسی چاپ طهوری در کناراثر پست مدرن "م.ش..ت...ا…….ق……………...." به قلم هاشم رفسنجانی، قرار گیرد.

pdf-download.png
bottom of page