top of page
مدادی می خرم.
در جیب میگذارم.
و از نزدیکترین کوچهها
به خانه میآورم.
آن را به دقت میتراشم.
خردهتراشها را در سطل زباله میریزم.
با نوک انگشتم چندین مرتبه
نوک تیز مداد را
برای امتحان لمس میکنم.
پشت میز مینشینم.
کاغذی روبرویم میگذارم.
چشمانم را میبندم.
باز میکنم.
به این امید دور
که نوک مداد بشکند
و من چیزی ننویسم،
نوک تیز مداد را،
برای آنکه بنویسم،
بر کاغذ میگذارم.
مکث میکنم.
چند ثانیه مکث میکنم.
از ترس آنکه مبادا نوک مداد نشکند،
و من بنویسم،
هیچ
هیچ نمینویسم.
مداد
bottom of page