:طرح یک کتاب
چرا باید "حافظ" را
کمتر
دوست داشته باشیم؟
عنوان: چرا باید حافظ را کمتر دوست داشته باشیم؟
یک: "رند" را از وکیوم بیرون بیاورم. با کاردِ تیز، رشتههای ماهیچههای زیر پوست را از
هم باز کنم؛ کرمها را نشان دهم؛ مگسهای فربه از معنی را از اطراف "رند" بپرانم؛ اگر هم بتوانم، مگسهای تنبلتر را با نوک چاقو شکارکنم و با یک حرکت سریع پرتاب کنم میان کوپهی کود شیمیایی چنارهای چاپخانههای کتابهای کودکان.
دو: منتظر بمانم تا باد مکرر، عشوههای عنیف چادر گلی را از اندام پنهان عرفان خراباتی کنار بزند؛ کاری کنم که ببینند که این سرخیها نه لکههای می است نه لعلهایِ خیسِ ملتهب. نشان دهم این سرخی خون است و قصه، قصهی آقا گرگه و شنگول و منگول و حبهی انگور است.
سه: هروئینِ "ابهام" را مثل مدفوع گوسفند قربانی از رودههای دیوان شعر بیرون بکشم و به آزمایشگاه بفرستم برای تجزیه. همزمان، به معتادان ابهام حافظ پیشنهاد بدهم، برای پاکسازی از طریق تعرق، در بیابانهای فلات ایران چاه آب حفر کنند.
چهار: اینرا نشان بدهم که عروسکِ حافظ بدون شارژ مداوم و تحمیلی تاتیتاتی نمیکند و چهچه نمیزند؛ اینرا که این عروسک کوک میشود با دستان خیمهشببازان، سایهورزان و صحنهسازان. تحلیل کنم که حافظ کی و چگونه وارد میدان شد و اینکه چرا این پرده دیر یا زود خواهد افتاد.
پنج: مقدمهی کتاب را مثل مقدمهی افسانهی نیما آنقدر بد ننویسم که ابعاد انقلاب فکری که عرضه میکنم دچار بدفهمی، کجاندیشی و تعابیر نادرست شود.