"فرشته" ورم کرده است؛
لهیده است در کبودِ کاهلِ حجامتْلازمِ تورمِ برج.
کوچههایش،
مویرگگون،
نحیف.
ماشینهای صیقل و سیدی و سوت،
هار، حملهور به اشتعالِ واریسیِ زانوی "آواچی"، زالووار:
رنگینکمانی قر، از زالو-گِرههای رنگرنگ، تنگْ در بندِ باد و ورم.
آدمکی پُربو،
از سویی، گهگاه برون میجهد
−آروغی از این ورمِ معده−
و بوقی از گوشهای
−بادی نابگاه از این رودههای درهم.
"فرشته" غولیست فربه از آرتروز و قوز و باد و بلم و چرک و ترک و زخم و وهم؛
رویایی حجیم از روغن و زعفران و نشاسه و خلالپسته و چیپس.
"فرشته": شکلاتِ عفونت،
چسبیده بر زمین، زیر ملحفهی بتادین-قهوهی "کاپ".
فرشتهایان
−این حشراتِ موزیِ زیبا−
سهم خود را،
در حفرههای بیکران قلعهی خامهای "شیرین"،
با ولع میجوند.
و خوشگلکان،
در قعرِ خفقانِ "اکسیژن"،
زیر تلنباری از ضجه و روضه و رپِفارسی و تواشیح و پیامکِ رکیک،
با موسیقی ظریف الکترونیک،
عقدههای یک تاریخ را
هالتر میزنند.
"فرشته" آلتِ خوشخیال و خوشگذرانیست راست،
که احمق و کوچک و گم،
در قربانگاهی فراخ از اقیانوس بیضههای ورم کرده،
تپههای سیاتیکی ران،
و صحراهای سرطانی پستانهای بیشکل،
رویای اختهی یک همخوابگی را،
بشکن میزند.
خیابان فرشته