top of page
دهان، چکش، سلام
چون دهانی بر صورتم نبود،
دستان تو را،
-که دهانی بر صورتت نبود-
گرفتم
و به خانه آوردم
تا با قلم و چکش،
دهانی برایت بسازم
که اگر باز دیدمت
و خواستم بگویم سلام،
و اگر کسی دهانی برایم ساخته بود تا بگویم،
بتوانی جوابی به من بدهی.
من هر آنچه می توانستم کردم
با چکش در دستم
و قلمی آهنین.
بعد از روزها
که صدای چکش
تمام خانه را پر کرد
دیدم
من تنها سرت، صورتت و جمجمهات را
ویران کردهام،
گفتهاَمَت خداحافظ،
و از خانه بیرونت افکندهام.
bottom of page