top of page
گریه کردی
و من در آینهی تنت،
خود را دیدم،
که اشکی شدهام
و شدم.
آرام از گونهات پایین میلغزم
و لغزیدم.
برگلوگاهت پایین میخزم
و خزیدم.
میچرخم
چرخیدم.
و از میان دو سینهات پایین میآیم
آمدم.
میروم میروم
رفتم رفتم.
میان موهای میان دوپایت
گم میشوم لحظههایی و پیدا
گم شدم و قطرهای اشک،
تا ساقهایت رفت
و انگشتان پایت،
و تا قطرهی اشک من،
در انگشتان پایم.
بیا، بیا، بیاسای در این آینهی خیس،
تا سایشِ سُرِتن و یال اسبهای منعکس در ساحات این سرایِ آینه به سکوت افتد.
اشک، تن، آینه
bottom of page